سروین خانومسروین خانوم، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره
علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

نی نی مامان ودادا

قربون دل نازكت بشم

تازه گیها وقتی زمین می خوری و یا یه اتفاق کوچیک برات می افته خیلی هیاهو می کنی و به شدت گریه می کنی....... و دوست داری بغلت کنم . منم بغلت می کنم .اهمیت نمی دم که موضوع چقدر کوچیک بوده و یا اصلا دردی نداشته. دلم می خواد بدونی احساس تو برام از همه چیز مهم تره . بدونی که آغوش من برای پناه دادن به تو همیشه بازه. جالبه که تا چند ماه پیش وقتی حتی محکم زمین می خوردی یا دردت می گرفت بدون حتی یه آخ گفتن پا می شدی و منم همیشه می خندیدم تا تو هم بخندی.شاید اینم به خاطر بزرگتر شدنته که فهمیدی آدم اينطوري ميتونه جلب توجه كته دخترم اینا چیزاییه که آرزو می کردم هیچوقت درک نکنی .یا بهتر بگم هیچوقت اینطوری فکر نکنی. زمین خوردن فقط معنی زمین خوردن می ده...
23 خرداد 1391

کمک مامان

همیشه موقع غذا  وسفره انداختن دوست داری کمک کنی وحتما باید چیدن سفره با خودت باشه...........     روز معلم دعوت شدیم این عکس هارو هم اونجا انداختیم موقع رفتن وقتی می خواستیم سوار ماشین بشیم یه دفعه چشمم افتاد به گوشه که پر از شقایق بودم با یکی از دوستام رفتیم اونجا کلی مسابقه گذاشتیم وبدبدو  وبعد این عکسای خوشگل رو گرفتیم اینام یادگاری های درخواستی شاهزاده خانوم ماست ...
3 خرداد 1391

کاردستی دیشب

داشتم کارهامو میکردم دیدم هیچ صدایی تو خونه نمی آد........................ بله سروین خانوم طبق معمول رفتین سراغ کیف بنده وسط اتاق کیف محل کارم پخش بود هر چی CD و......... بود کف رمین  بودن گویا مقبول شمانیفتاده بود از قضا کیف مهمونی را مشاهده نموده و کلی خوشحال شده بودی خلاصه وقتی آمدم توی اتاق با این قیافه روبرو شدم بچم بلدم نیست همه را مالیده به لپ هاش     ...
3 خرداد 1391

روز مادر

ديروز با باباي آمديت سراغ من...... .....عکس هدیه ام در ادامه مطلب اضافه شد...........................       صورت خوشگلت عين ماه مي درخشيد چشماتو تا حالا اينطوري نديده بودم به محض اينكه من رو ديدي گفتي مامان روزت مبارك بعدم كاردستي ونقاشي رو كه با اون دستاي كوچيك  و هنرمندت درست كرده بودب رو دادي دستم واي خدا اون لحظه دوست داشتم به همه نقاشي تو رو نشون بدم وبگم نگاه كنيد اينو دخترم برام كشيده پايين نقاش هم يه قلب كشيده بودي با مداد قرمز كه خودت گفتي قلب منه مامان براي شما كشيدم آخه فرشته بهشتي 2 ساله الهي قربون اون قلب مهربونت بشم كه زودي تا من چشمامو بستم دستمو بوسيدي مگه من چي مي خوام ازخدا اين بهترين هديه...
3 خرداد 1391

كوه

پنجشنبه يه نور چشمي دلش گرفته بود با هم رفتيم به دل صحرا و كوه و دشت و دمن .......... ************* باز نوشت: به خدا عکس گذاشتم دعوام نکنید مخصوصا خاله جونش سروين توي ماشين خواب بود منم اولين بار بود كه به علم رو توي كوه رانندگي مي كردم خلاصه با سلام وصلوات  ترس جاده پرپيچ وخم والبته نازك را طي كرديم و رسيديم جايي كه مي شد هم ماشين رو پارك كرد ومهمتر اينكه آبي هم روان بود  وقتي رسيديم نازدانه هم بيدار شد وسرمست از اينكه اينجا كجاست زد زير خنده خنده وشادي بود كه توي چشمان دخترقشنگم موج مي زد  پتويي كه روي سروين بود را انداختيم زيرمان و نشستيم لب آبي كه از دل كوه سرازير مي شد خيلي جالب بود وقتي...
3 خرداد 1391

به اسم سروين به كام مامان و بابا

ديشب رفتيم گردش پارك ، يه پاركي كه هنوز افتتاح نشده بود........... سر كار يكي از همكارام  و البته دوستم داشت تعريف مي كردن فلان جنگل رو خراب كردن و دارن ميكنن پارك والبته ايراد مي گرفت به كاراشون و من تاييد كردم كه اينكار خيلي هم درسته چون معني نداره وسط شهر جنگل باشه كه بالطبع بخاطر تاريك بودن محيط بشه جاي اراذل و اوباش............. وكلي از خودم ذوق بدر كردم .......... گذشت تا اينكه ديشب جناب همسر پيشنهاد بيرون رفتن را قبول نمودندي شام هم رفتيم به شيوه سنتي دل وجگر وقلوه تناول نموددني وبعد سنگ تمام گذاشتندي و رفتيم پ______________ارك.... و البته همون پاركي كه صحبتش گذشت   هيچ كس نبود خودمان بوديم و خودمان ما هم دلي از...
3 خرداد 1391

پارك وحش

٥ شنبه رفتيم باغ وحش يا بقول خودمسولش پارك وحش تا غروب آفتاب اونجا بوديم خيلي خوش گذشت بخصوص حيواناتي كه سروين اولين بار بود مي ديد ************** بازنویسی شد با عکس اول آهو ها كلي غذا وعلف دادن به آهو هاي گرسنه انگار از سال قحطي برگشته بودن حيونكي ها بعد شترها واي يه شتر پيري اونجا بود دوست داشتني بعد مارال ها  خرس  شير گرگ شغال  روباه میمون  اردک غاز من خودم عاشق چشماي روباه ها شدم خيلي ناز بودن گرگدن و...........   ...
3 خرداد 1391
1